کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدعباس صدرالدینی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول     قالب شعر : ترجیع بند    

نـدیـدم ز چـشـمـان تـو مهـربـان‌تر            ز امـواج دریــای آن بـیـکــران‌تـر

دلت چون شـقـایق ز غـم پُر تلاطم            ز بـاغ بـنـفـشـه رخـت ارغـوان‌تـر


مدالی به بـازوی، نـشانی به سـیـنه            نبـاشـد به عـالـم ز تـو قـهـرمـان‌تر

گل عمرت ای یاس خوشبوی احمد            به فصل بهار از خزان هم خزان‌تر

سـرشـک تـو ای آسـمـان لـطـافـت            ز بـاران فـصـل بـهـاران روان‌تـر

خدا را کدامین غم اینگونه بنـمـود؟            ز مـحـراب قـدّ رسـایـت کـمـان‌تـر

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

خـدا قـلـب مـا را به هم آشـنـا کرد            نبی دست ما را گرفت و دعـا کرد

الــهـی در انــبــوه آتــش بــســوزد            هر آن کس که دست تو از من جدا کرد

دری را که دروازه‌ی آسـمـان بـود            ز فـتـنه در او خـصم آتـش بپا کرد

همان شعله شد تیغ و در ظلمت شب            فروزان سر مرتضی را دو تا کرد

همان شعله را بُرد در کوزۀ زهـر            به صد حیله در حنجر مجتبی کرد

همان شعله در نیم روزی شرربار            سر تشـنه‌کـامی ز پیـکـر جـدا کرد

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

تـو دسـت غـریـب دلـم را گـرفـتی            فـراسـوی انـدیـشــه مــأوا گــرفـت

جـهـان را بـرای تو ایـجـاد کـردنـد            تو در بیت‌الأحزان چـرا جا گرفتی

ز خـار جگـرسـوز طعـنـه گـل من            وطن در دل داغ صـحـرا گـرفـتـی

شـکـسـتـنـد آئـیـنــه‌ای را کـه با آن            غـبـار غــم چـهــره‌ام را گــرفـتـی

بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت            ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی

تو رود خـروشـان شـرم و حـیـایی            که در نیـمـه شب راه دریا گـرفتی

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

و اینک دل و دیـده شـمـع مـزارت            و در خانه طـفـلان چشم انتـظارت

نـبـی از فـراق تو گـشـته سیه‌پـوش            دل حـضرت حـق بُـوَد سـوگوارت

شـده خــون دل لالـه از بی‌قـراری            بــنــفـشــه بُــوَد تـا ابــد داغــدارت

صدای تو جاری است در گوش جانم            ز تــسـبـیـح و سـجــاده یــادگـارت

چه دیدی که با ناله مرگ خودت را            تـقـاضـا نـمـودی ز پـروردگــارت

بـرای عــلـی هـم دعــای دگـر کـن            که بـاشد چو پروانـه‌ای بی‌قـرارت

تو یک بوستان پُر از داغ و دردی

بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت            ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : ظهیر مومنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

این ذکر کوثر است، علی جان حلال کن            ساعاتِ آخر است، علی جان حلال کن

بگـذار کـولـه‌بارِ غمت را به دوشِ من            بسپار حرفِ غربت خود را به گوشِ من


هر شب به حال بی‌کسی‌ات زار می‌زنم            سنگ تو را به سـیـنـۀ غـمـبـار می‌زنم

من را بـبـخـش از تو اگر رو گـرفته‌ام            من نـاگـزیـر، دست به پهـلـو گـرفـته‌ام

شـرمــنـده‌ام وبـال شـدم روی بــالِ تـو            یک‌جا تـمام درد و غـمم گـشت مالِ تو

زهـرا بمـیرد آه، که دستِ تو بـسته شد            خانه‌نشین شدی و غرورت شکسته شد

ای صاحـبِ وقـارِ صنـوبر شکـسـته‌ها            افـتاده‌ای به خانه چـنان ورشـکـسـته‌ها

دنـیـا وفـا بـه خـیـرِ مـدامـت نـمـی‌کـنـد            حیف از تو که مغـیره سلامت نمی‌کـند

نسبت به روزِ قـبل، کمی پـیـرتر شدی            من رو به قبله‌ام تو چرا محتضر شدی؟

می‌خـواسـتم هـمیـشه بـمـانم به پـای تو            می‌خـواسـتـم نـفـس بکشم در هوای تو

این سـیـنـۀ شـکـسـته مجـالِ مرا گرفت            دستِ سـیـاهِ کـوچـه جـمـالِ مرا گرفت

نُه سـال مـثـل بـاد گـذشـت از مـقـابـلـم            آتـش گـرفـتـه از تـو جـدا می‌شـود دلـم

یـادم نـمـی‌رود که به من دیـده دوخـتی            بهرِ جـهـازِ من، سـپـرت را فـروخـتی

تا زنـده‌ام بـرای تو سـر می‌دهـم عـلـی            صدها پسر به جای سپـر می‌دهم عـلی

من عهـد بـسـتـه‌ام که بمـیرم به راه تو            دارو نــدارِ فــاطـمـه نــذرِ نــگــاهِ تــو

من بوسه را به دست تو با گریه کاشتم            شرمـنـده‌ام که بـیـشـتـر از این نـداشـتم

داغِ غـریـبی‌ات گـره کـورِ زندگی‌ست            شوقم به مرگ، بیشتر از شورِ زندگی‌ست

با گـریـۀ تو، درد به بـر مـی‌کِـشـد مرا            این زخـمِ سینه باز، به در می‌کشد مرا

یـادم نمی‌رود که در از روبه‌رو رسید            آتش دوید و درد به من مـو‌به‌ مو رسید

می‌زد به گـوشِ واقـعـه فـریاد، محسنم            آتـش دویـد و از نـفـس افـتاد مـحـسـنـم

آتـش دویـد و سـوخـتـنـم را رهـا نکرد            بر من تنـیـد و شعـله تـنم را رها نکرد

دیگر توان نمانده در این جـسمِ منحـنی            چـسبـیـده است بر تنـم این زخـمِ ناتـنی

گـفـتی بمان، به جانِ تو دیگر نمی‌شود            این نیـمه‌جان برای تو هـمسر نمی‌شود

چیزی نمـانـده از بدنم غـیرِ اسـتخـوان            حـیـدر بـیا و اشهـدِ زهـرات را بخوان

ای حضرتِ حـبیبِ همیـشه غریبِ من            هنگامِ غـسلِ من، کمکـت می‌کند حسن

می‌بینمت که چشم تو از اشک تر شده            بر این تنی که خورد شده، مختصر شده

حـوریـه بـودنم چه عـذابی درست کرد            از من به چشم‌هات چه قابی درست کرد

می‌دانم اینکـه کـار به تـاخـیر می‌کـشد            با آبِ غـسل، پهـلـویِ من تـیر می‌کـشد

نیمه‌شب است و دل به غمِ یار می‌دهی            نیـمـه تـمـام، تـکـیـه به دیـوار می‌دهی

شرمنده‌ام که سخت شده شست‌و‌شوی من            نیمه شب است و تازه رسیدی به موی من

مویی که سوخت، حوصله را سر می‌آورد            در آن سکـوت، دادِ تـو را در می‌آورد

امـشب بیـا و پـیـرهـنم را عـوض نکن            فرصت نمی‌شود، کـفنم را عوض نکن

از شـهــرِ آشـنـای تـو گـمـنـام مـی‌روم            امـشب به روی شـانـه‌ات آرام می‌روم

از داغ، خم به حضرتِ ابروت می‌کشی            با گـریـه کـار از سرِ زانـوت می‌کشی

با رفتنم اگر که تو چین می‌خوری ببخش            هی پشتِ هم اگر به زمین می‌خوری ببخش

دردِ تـو را بـه جـانـبِ افـلاک مـی‌بـرم            با خـویش آرزوی تو در خاک می‌بـرم

گرچه به رفـتـنم دلـت آشـوب می‌شـود            غصه نخور که پهلوی من خوب می‌شود

زینب اگر چه حسرتِ آغوش می‌خورد            در خاک، زخم سینۀ من جوش می‌خورد

حـالا به حـالِ آیـنـه‌هـا گـریـه مـی‌کـنـم            دارم بـرای کـرب‌ وبـلا گـریـه مـی‌کـنم

در قـتـلگـاه، وقـتِ اذان کـشـته می‌شود            آقا، حـسـیـنِ من نگـران کـشته می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور  انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید ؛ بر خلاف تصوّر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول و یا حتی در ماه ربیع الثانی بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

من را بـبـخـش از تو اگر رو گـرفته‌ام            در این سه ماه، دست به پهلـو گرفته‌ام

شـرمــنـده‌ام وبـال شـدم روی بــالِ تـو            یک‌جا غـمِ سه ماهۀ من گـشت مالِ تو

ضمنا چند بیت از این مثنوی به دلایل مستند نبودن مطالب، عدم رعایت قافیه و عدم رعایت توصیه های علما و مراجع کلا حذف شد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌دهد بر جسم عالم؛ جان، گلِ یاس نبی            با خودش می‌آورد بـاران، گلِ یاس نبی

آمد و زد سورهٔ کوثر به دستش بوسه‌ای            عـطـر نـابی داد بر قرآن، گلِ یاس نبی


شد پیمبر عاشقش، پیچیده شد طومارِ جهل            داد بر دخـتـرکُـشی پایـان، گلِ یاس نبی

در حضورِ مرد نابیـنا حجابش حفظ شد            اسـوهٔ زن‌هـای با ایـمـان، گـلِ یاس نبی

مـادر آل کـسـا، می‌گـشـت دور پـنج تن            پنج تن را کرد جـاویـدان، گلِ یاس نبی

می‌دوانَد ریشه در توحـید هنگـام سجود            می‌بـرَد دل از خـدا آسان، گلِ یاس نبی

شد گـلـستان عـالـم بالا شبی که با وقار            بست با شاه نجـف پیـمان، گلِ یاس نبی

خـواست با دست امام مـنـتـقم پیـدا شود            شد اگر که مرقدش پنهان، گلِ یاس نبی!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـلـم چـگـونه گـذارد قدم به ساحت تو            »توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو«

خـدا به یُـمـن شـما رزق می‌دهد ما را            زمین نـشـسـته سر سـفـرۀ قـناعـت تو


هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش            نـمـی‌رسـد بـه بـلـنـدای اسـتـقـامـت تو

چه آمده به سر مـاهِ رویت این شب‌ها            که در تـوان عـلی هم نبوده رؤیت تو

هنوز کوثر این اشک‌ها خروشان است            چگـونه سـرد شـود داغ بی‌نـهـایت تو

تو رفته‌ای و جهان قرن‌هاست می‌سوزد            و مانده روی دلش حسرت زیارت تو

چقدر دست غزل در برابرت خالی‌ست            بـگـو چـگـونه درآئـیـم از خجـالت تو

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

در بـیـن بـسـتـری و مـداوا نـمی‌شـوی            بـانـوی آسـمـانـی مـن! پـا نـمی‌شوی!؟

بـرخـیـز ای شـکـوفـۀ بــاغ بـهــاری‌ام            بـرخــیـز ای تـوسـلِ شـب‌زنـده‌داری‌ام


برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن            با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن

زهــرِ بـدونِ یــار شـدن را چـشـیــده‌ام            من کـم مـحـلـی از هـمـۀ شـهـر دیـده‌ام

تنها تو اعـتـنا به کـلامم کُنی بس است            جای تمام شهـر سلامـم کُـنی بس است

برخاستی و شد پُر خـون جای پیکـرت            آلالـه کـاشـتـی وســط بــاغ بـســتــرت

خـونـابه را به ورطۀ سـیلاب می‌کشی            این رختخواب را چِـقَـدَر آب می‌کشی!

مَرهَـم به پـیـش زخـم تنت سد نمی‌شود            ردِّ غـلافِ بــازوی تــو رد نـمـی‌شـود

دردت به جانِ من، تو قنوتِ دُعا نگیر            با دسـتِ بی‌تـعـادل خـود رَبَّـنـا نـگـیـر

حـجـم غـم تو در دل من بی‌حـساب شد            آن بـــانــویِ رشـیـــدۀ مـن آبِ آب شـد

ثـانـیـه‌هـای رفــتـن تـو تــنــد مـی‌شـود            دارد نـفـس نـفـس زدنت کُـنـد می‌شـود

با سنگ، شیـشۀ دل من را محک زدند            آئـیـنـۀ مـرا وسـط کــوچـه چـک زدنـد

لطـفـاً بـیـا بـمـان و نـرو یـارِ غـارِ من            زهـرا! نـمی‌شود نَروی از کـنارِ من!؟

مهتابِ من سری به دلِ شب نمی‌زنی!؟            شانـه به زلف درهـم زینب نـمی‌زنی!؟

گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن            زهـرا بمان و زینـبـمان را عروس کن

خانُم! دعـای رفـتَـنَت از خانه زود بود            این روزهای آخـرِ عـمـرت کـبـود بود

آه ای کـتابِ عشق که بندت گسسته شد            آه ای کـبـوتری که پـر تو شکـسـته شد

لطـفـاً بـمان و تـرک نکـن اهل لانه را            بگـذار روبـه‌راه کـنـم وضـع خـانـه را

من آن دری که بر سر تو خورد، می‌کنم            آن میخ کج که بر پر تو خورد، می‌کنم

ای خـانه‌دارِ عـرش! سرت درد می‌کند            جـارو نـزن‌، تـمـام پـرت درد می‌کـنـد

این آسـیـاب گـریـه نـمـوده به حـال تـو            دستاسِ خانه سُـرخ شد از شرمِ بال تو

من دست هـم به لـقـمـۀ امـشب نمی‌زنم            نـانی که پـخـتـه‌ای بـخـدا لـب نـمی‌زنم

دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن            این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن

بی‌تو حـسـین چـشم به خـوابی نمی‌برَد            این تـشـنه! لب به کـاسـۀ آبـی نـمی‌برد

باشد، برو، محل نده زهرا به اشک و آه            باشـد، قـرار و وعـدۀ مـا بـیـن قـتـلگـاه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کوچه، خاک بوی لباس تو را گرفت            آن تکّـه ‌گـوشـوارِ تو را مجتبی گرفت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد ؛ بر خلاف تصوّر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول و یا حتی در ماه ربیع الثانی بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خانُم! دعـای رفـتَـنَت از خانه زود بود            خـانـم! سـه مـاه آخرِ عمرت کـبود بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ کلمه آسیا اسم قاره است و کلمه صحیح آسیاب است

این آسـیـاست گـریه نـمـوده به حال تـو            دستاسِ خانه سُـرخ شد از شرمِ بال تو

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با رفـتن تو جوشن و لشکر، چه فایده            عـالـم شـود فـدائـی حـیـدر چـه فـایـده

وقتی تو نـیـستی که نگـاهت کند علی            گـیـرم کـنـم نـگـاه به اخـتـر چه فـایده


از خانه رفته عطر خوشِ نابت ای عزیز            در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده

انداخـت فـضه سـفـره و گـفـتند بچه‌ها            در خـانه نـیست سـایهٔ مـادر چه فایده

با یـادِ کـوچه کاش نخوابد حـسن دگر            خـوابی که هست دلـهـره‌آور چه فایده

بر حـیـدری که شـاهـدِ افـتادن تو بـود            گـویـند اگر که فـاتـحِ خـیـبـر چه فایده

در را به اشکِ هر شبه تعمیر کرده‌ام            مسمار را گرفـتم از این در، چه فایده

گیـرم هـزار بـار که قـرآن کـنـند ختم            وقـتی جـفـا کـنـند به کـوثـر چه فـایده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از خانه رفته عطر خوشِ نانت ای عزیز            در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی‌من نرو           بهترین تقـدیر شـام قـدر من، بی‌من نـرو

عمر شب‌های بلـندم! کم شدی پای عـلی           شاخۀ طـوبای خانه! خـم شدی پای علی


آن کسانی که فقط از مصطفی دم می‌زدند           بعـد آتش کردن هـیـزم، لگد هم می‌زدند

شبـنمِ صبح تو زیر هالۀ نیلـوفـری است           روسری مشکی تو خونی و خاکستری است

من هزاران بار بغض غربتم را سد شدم           از کـنار در که افـتـاد احـتـیاطاً رد شـدم

اینهـمه داغ مـرا با چه مـهـارش می‌کنی           سرخی دیوار خونی را چکارش می‌کنی

خانه‌ام فصل بهاری داشت پائیزش رسید           میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید

بر زمین خوردی و اشک ساکنان عرش ریخت           بسترت را جمع کردی لاله روی فرش ریخت

سنگر بی‌سرپـناهی‌های حـیدر کوچه شد           چادر خاکی تو کهف عـلی در کوچه شد

باز هم مشکـل‌گـشایی کن گرفـتارم نکن           نوعـروس خـانۀ من زود عـزادارم نکن

مثل بازوی تو درد از چند حالت می‌کشم           از قـنوت دست لرزانت خجالت می‌کشم

صبر کردن بر بلایـا امتحان حیدر است           اصلاً از این حرف‌ها هرچه نگویم بهتر است

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خانه‌ام فصل بهاری داشت پائیزش رسید           میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این           سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این

خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست           جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این


از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر           بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این

رو گرفتی پیش نابیـنا، حـیا آن است آن           نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این

می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود           بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : قادر طهماسبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را            خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را

در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست            ای آشـیانِ درد، عـلـی داشـت تا تو را


ای مادرِ پدر، غمش از دست بُرده بود            همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را

زین درد سـوخـتـیم که ای زُهرۀ منـیر            کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را

ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک            پیـدا نخـواست غـیرتِ شـیر خدا تو را

دفن شـبـانـۀ تو که با خـواهـش تو بود            فریاد روشنی‌ست ز چـندین جفا تو را

تا کـفـرِ غـاصـبان خـلافـت عَـلَـم شود            راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را!

یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست            در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را

خـم کرد ای یگـانه سـپـیدارِ بـاغِ وحی            این هیجـده بهـارِ پُـر از ماجـرا، تو را

تحـریف دین، فـراق پدر، غـربتِ علی            انداخت این سه دردِ مجـسّم ز پا تو را

دادنـد در بـهـای فــدک آخـر ای دریـغ            گـلـخـانـه‌ای به گـسـتـرۀ کـربـلا تو را

پهـلـو شکـسـته‌ای و عـلی با فرشتگان            با گـریـه می‌بـرنـد به دارالـشـفـا تو را

دارالشفای درد جهـان، خانۀ عـلی‌‌ست            زین خـانه می‌بـرند نـدانم کجا تو را؟!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : جواد محمدزمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـاغ اعـتـبـار یافـت ز سـیر کـمـالی‌ات            گل درس می‌گرفت ز اوصاف عالی‌ات

هفـت آسـمان، مسخّـر عـرفـان ناب تو            هـفت آسـمان، محـیط شهـود جلالی‌ات


شب افـتـخـار داشت تـمـاشا کـند تو را            در لـحـظـۀ نــمـاز، در اوج زلالـی‌ات

با عـطـر جـانـماز تو تکـریم می‌شـوند            صدها فـرشـته بـال زنان در حـوالی‌ات

مـی‌رفـت آبـروی تـجـمّـل مـیان خـاک            تا شهـره شد حکـایت ظرف سـفالی‌ات

ای شهر پر ز آینه، ای خانه خانه نور            مـا نـیـسـتـیـم عـاقـبـت آیـا اهـالـی‌ات!؟

نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است            کـوری خــصـم طـعـنـه‌زن لااُبـالـی‌ات

امّا توان حـضرت خـورشید را گرفت            صـرف تـصـوّر ســفـر احـتـمـالـی‌ات!

حالا ز غـم تهی‌ست دلِ از صفـا پُرَت            از یاد تو پُر است ولی جای خـالی‌ات!

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : غزل

بـی‌تـو چـه کـنـد مولا؟ یا فاطمة الزهرا            افـتـاده عـلـی از پـا، یا فـاطـمة الزهـرا

وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری            افـتـاده ز پـا مـولا، یـا فـاطـمـة الـزهرا


بعد از تو علی از پای افتاد و به غم خو کرد            با خـانـه‌نـشـیـنـی‌هـا، یا فـاطـمة الزهرا

چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید            تنهـاست عـلـی، تنهـا، یا فاطـمة الزهرا

بر خرمن جان او، چون شعله شرر می‌زد            می‌ریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا

هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم            هـم قـبـر تـو نـاپـیـدا، یا فاطـمة الزهـرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد، شد           هر کجا شد حرف ازآن بانو، به نیکی یاد شد

گردش تـسبـیح او افـلاک را تدبیر کرد           از پـر سجـاده‌اش روح‌الـقدس ایجاد شد


او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد           حُـر هم از یُـمن ادب بر نام او آزاد شد

معـنی نـازک برای روضـه‌اش آورده‌ام           وقت پروازش پرسـتـویی اسـیـر باد شد

با پر زخمی دعاگـوی شب همسایه بود           دست او روزی‌رسـان خـانـۀ‌ صیـاد شد

این در آتش گـرفـته نیز حـاجت می‌دهد           این در آتش گـرفـته، پـنجـره فـولاد شد

روضۀ‌ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد           تا مصیبت‌خوان کوچه صورت مقداد شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها ( طلیعه فاطمیه)

شاعر : سید رضا جعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به همان کس که مَحرَم زهراست            دل مـن غـرق مـاتــم زهــراسـت

گـر مُـحـرّم عــزای زیـنـب بــود            فـاطــمـیــه مُــحــرّم زهــراســت


طـاق مـحـراب و گـنـبـد مـسـجـد            یـــادگـــار قـــد خــم زهــراســت

آن که در حـشـر هم نـمی‌خـشکـد            کـوثـر اشـک نــم‌نــم زهــراسـت

وآنـچـه شـرح غـمـش بود بـسیار            زنــدگـی کـردن کـم زهــراســت

وآن کلیدی که ره گشای علی‌ست            گـفـتـن اسـم اعـظـم زهـراست...

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : آیت الله وحید خراسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

شـمع جـمع آل طه بضـعه خـیر الـورى           دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى

آفـتاب برج عـصمت گوهر درج شرف           لیـلةالـقـدر وجـود و سـرّ و نامـوس خدا


آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء           وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى

مبدأ جسـمش بُد از اثـمار اشجار بهشت           مـنـتهـاى روح پـاک او حــریـم کـبـریـا

ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر           شد در اوصاف کمال او هم‌تراز مرتضى

در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید           هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل‌أتى

پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد           سیـنه او شد سپـر در راه حـق روز بلا

رفت از دار فـنا بشکـسته دل آزرده تن           آن که بُـد آزردنـش ایـذاء خـتم الانـبـیاء

گفت حـیدر در غـروب آفـتاب عـمر او           تار شد دنـیا و روشن شد به تو دار بقاء

دخـتر خـیر الورى و هـمسر فخـر بـشر           علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر

لـیــلـه‌الـقـدر، نــزول کـل قــرآن مـبـیـن           مطلـع الفجـر ظهـور مـنجـى دنیا و دین

آســمـان یـازده خــورشـیـدِ تــابـان وجـود           روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود

شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى           مهجة قـلبى که آن دل بود قـلب ما سوى

آیه تطهـیـر وصف عـصمت کـبراى او           هـل‌أتى تفـسیرى از دنیا و از عقـباى او

تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین           منتـشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین

اندر آن روزى که وا نفـسا بگویند انـبیا           شـیعـتى گـویان بیـایـد او به درگـاه خـدا

مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر           در حـدیث لـوحِ او بـرنـامه اثـنى عـشر

علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش           نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش

اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین           زینت از آن دو، چراغ راه ربُّ العالمین

میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى ست           حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلاست

زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش           گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش

دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید           وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید

خون بهاى خون او شد ذات قـدّوس خدا           گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى

منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام           لیک جبریل امین بنمود در کویش مقـام

بود امین وحى دائم در صعود و در نزول           تا گذارد مرحمى بر قلب مجـروح بتول

دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود           پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود

تسلیت می‌داد او را ذات پاک ذو الجلال           تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال

عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل           ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل

زین سبب روح‌القدس شد در حریم او مقیم           تا در آن آئینه بیـند صاحب خُلق عـظـیم

زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید           رفت جـبریل امین و از مدیـنه دل بریـد

مرتضى آن قطب عالم لنگـر دنیا و دین           عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین

آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات           کرد در فقـدان این همسر تـمناى مـمات

بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسـمان           رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان

صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را می‌نمود           گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : یاسین قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

اول از نـور رخت آینه را حـیران کن            هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن

نـتـوانـسـتم اگر بـوسـه به دستت بـزنم            بـلـدم پات بـیُـفـتـم به من اطـمیـنان کن


مــیـزبـان هــمـۀ خـلـق، ســر سـجــاده            منِ محـتاجِ دعـا را به دعا مهـمان کن

دم ز عشق تو زدم، بازدم از عشق دگر            نَفْسِ یاغیِ نَفَس‌های مرا همخـوان کن

من که در راه رسیدن به تو پایم لنگ است            تو قدم رنجه کن و فاصله را جبران کن

روزیِّ گـریۀ ما قـطـع شـده بـیـکـاریم            اسم رزّاق خـدا، آجـرمـان را نـان کن

ای شمایی که خلائق اثر صنع شماست            لطف کن قصر بدی‌های مرا ویران کن

شده‌ام مثـل کـشـاورز بـدون محـصول            رحم بر مزرعه‌ای که شده بی‌باران کن

هر کجا صحـبت آزردن عـاشق‌ها بود            پشت در ماندن و فریاد مرا عنوان کن

فعل تو واجب عـینی ست فـدایت بشوم            صبح‌ و شب مثل خودت چشم مرا گریان کن

شـمر دسـتـور گرفت از پسر مـرجانه            بر تنش اسب بتاز و بدنش عـریان‌ کن

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سـوخـتم از هـجـر، آهـم را بخر            حـسـرت عـمـر تـبـاهـم را بخـر

گرچه در عصیان مرا هم دیده‌ای            لااقـل شــرم نـگــاهــم را بـخـر


گـیـرِ گـرگِ نـفـسِ خود افـتاده‌ام            الـتـمـاس قـعـر چــاهـم را بـخـر

تو کمک کن پا شوم، خوردم زمین!            بـار سـنـگـیـن گـنـاهـم را بـخـر

صبر کردی، جرم من شد بیشتر            پس به جـانت اشـتـبـاهم را بخر

آنهـمـه سـرمـایـه‌ام آتـش گـرفت            بـاقـی انــبــار کــاهــم را بـخــر

نـامـۀ اعـمـال مـن را پــاره کـن            بـاز هـم روی سـیـاهـم را بـخـر

دیـر شد سهـمـیۀ شـش گـوشـه‌ام            شـور و شـوق بارگـاهـم را بخر

خواهـشاً با مـادرت زهـرا بگـو            این رفـیـق نـیـمـه راهـم را بخر

جان حیدر که دو دستش بسته شد            هر دو دسـت بی‌پـنـاهـم را بخر

کُـشـته ما را داغ بـازوی کـبـود           فاطـمه در کـوچـه‌هـا افـتاده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پیش سقا که دو چشمش تیر خورد            آبــروی اشـک مـا را هـم بـخـر

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صدایِ ناله‌های دَر می‌آید کیست مولا جان؟           نمی‌دانم ولی انگار مُحتاج است، زهرا جان

برایِ نان، فقیران اینچنین در را نمی‌کوبند           مگر آنها که می‌خواهند بِستانند از ما جان


حسین از بُغض می‌سوزد به زینب چشم می‌دوزد           چه می‌خواهند از جانت چه می‌خواهند بابا جان

کسی فریاد می‌زد: آیت حق را بسوزانید           که می‌گیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان

و کوثر پشتِ در می‌جوشد و آرام می‌گوید:           به ولله از علی چیزی نمی‌خواهید الّا جان

هلا ای فتنۀ سوزان، همیشه آتش افروزان           بترسید از زمانی که رِسد بر رویِ لب‌ها جان

جهنّم سیرتان از جنّت الاعلی چه می‌خواهید           منم خیرالنِسا زهرا، منم ختم الرُسل را جان

چه غم از اینکه بنشانید غم را پایِ چشمانم           فدایِ هَل اتی کوثر، فدایِ عشق حتّی جان

در و دیوار تَب کردند آتش از خجالت سوخت           به فریادم برس آئینه را کشتند اَسما جان

صدا انگار می‌سوزد؛ کنارِ یار می‌سوزد           به خانه آشکارا دل، به کوچه آشکارا جان

برای اشکِ زهرا می‌شود حیدر لبالب بُغض           برای دردِ حیدر می‌شود زهرا سراپا جان

حمایت کرد بینِ خانه از حقِّ علی الحق           حمایت می‌کند در کوچه از جانِ علی با جان

اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهراست           علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

 کسی فریاد زد: آیتِ ایـمان را بسوزانید           که می‌گیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان

اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهرا است           علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان

ذکر مصائب غصب فدک و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار            با گریه حک شد سورۀ کوثر به دیوار

با بـی‌حـیـایـی بر سـر زهـرا تـشر زد            جـبـریل می‌زد آه بـال و پـر به دیـوار


روی زمـیـن افـتـاد تـا کـه گـوشــواره            با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

لعـنت بـر آن دسـتـانِ هـیـزم آوری که            هر لحـظه می‌زد آتشی دیگر به دیوار

سر را عـلی شرمـنده می‌انداخت پائین            می‌رفت بـالا شعـلـه‌ها از در به دیوار

شد بیـشـتر از پیـش هر چه درد پهـلـو            نزدیک می‌شد بیـشـتر بسـتر به دیوار

» عجّل وفاتی» شد اجابت تا حسیـنش            زل زد شبانه با دو چـشم تر به دیـوار

تـابـوت را می‌ساخـت پنـهـانی و کم‌کم            چون تکیه میزد گوشه‌ای دختر به دیوار

در خـانه تیـغِ ذوالفـقـارش می‌کـشید آه            در کوچه می‌شد خیره تا حیدر به دیوار!

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد            پیش حـسن محـکـم سرِ مادر به دیوار

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : میثم میرزایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رسم تـازه در جهـان بر پـا شده            دسـت‌بـوس دخـتـری بـابـا شـده

بر خودش نازد زمین که چند وقت            مـیـزبـان ایـن دُر یـکـــتــا شـده


بـین زن‌های بـزرگ این جـهان            یک زن اما حضرت زهرا شده

شاهد عـزّ و وقار و عـصـمتـش            چــشـم‌هـای مــرد نـابـیـنـا شــده

کـیـست آنـکـه پـرتـو سجـاده‌اش            قـــبــلــه گـاه عــالـــم والا شــده

خانه‌اش آنجاست که دست فقـیر            قـبل از آنکه در زند در وا شده

مـهـر او فــردا نـجـاتـم مـی‌دهـد            چـشـم تا بـرهـم زنی فـردا شـده

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : علی محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

صـدای آمـدنـت بـهـتـریـن تـرانـۀ مـن            فـدای در زدنت ای چـراغ خـانـۀ مـن

شکـسـته‌بالِ تو پـرواز می‌کند، امروز            خودش برای تو در باز می‌کند امروز


غریب کـوچـۀ کـیـنه، سلام حـیدر من            به جای اهل مـدیـنـه، سلام حـیـدر من

کـدام شـانه کـشـیده است بارِ درد مرا            کسی عـلـیک نـگـفـته سـلامِ مـردِ مرا

به رغـم این همه اندوه ناشمرده‌؛ علی            خلاصه غم نخوری، فاطمه نمرده؛ علی

نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست            ببین که بسترم امروز لاله‌کاری نیست

رسیده سُـرخی گـل روی شاخۀ زردم            ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم

تَرَک تَرَک، همگی را شِمُرده‌ام حیدر            شـبـیـه آیــنـۀ سـنـگ خـورده‌ام حـیـدر

من و شکـسـتگـی دنـده‌ها و گریه و آه            ببـین، برای تو نـان پـخـته‌ایم، بسم‌الله!

بیا وُ فکر نکن بر غلافِ آن شمـشـیر            تو را به بازوی آسیب‌دیده، لقمه بگیر

اگرچه آه گـلـو را به گـریه بـخـشـیـدم            اگرچه این دم آخـر، نشـسـته خـوابیدم

اگر لگد به پرم ضربه زد، فدای پرت            اگر دری به سرم ضربه زد، فدای سرت

سه ماه آخر زهرای تو چه زود گذشت            سه ماه آخر زهـرای تو کـبـود گذشت

عـقـاب لانۀ من، بال و پر به قـربانت            هزار محسن من، پشت در، به قربانت

عبور سـیـنـۀ خود را مـسـیـرِ آه نکـن            بـیـا بـه چـوبـۀ گـهـواره‌اش نگـاه نکن

نسیم چادر خود را به فرش خانه زدم            خودم به مـوی سر زینب تو شانه زدم

به پای هر نخ آن صبح و شام سوخته‌ام            بـرای تـشـنـه‌لـب تو، لـبـاس دوخـته‌ام

غروب عصر دهم، قـتـلگاه، آه حسین            میان آن همه سرنیزه، بی‌پـناه، حـسین

نــوای الـعـطـش او بـه گـوش مـی‌آیـد            صـدای بـد دهـنـی چکـمه‌پـوش می‌آید

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند            اینطرف مصحف ایـثار خدا رحم کند

با لگد زد به در سوخته با بغض علی            فاطمه خـورد به دیـوار خدا رحم کند


دست بسته پـدرِخاک گـلش را می‌دید            وسـط مـعـرکه این بار خـدا رحم کند

غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود            لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند

بی‌حـیایی بنگر که از اثر ضرب لگد            دیـدۀ آیــنـه شـد تـار خــدا رحـم کـنـد

شد بـنا پـایـه یک ظـلـم به اولاد نـبـی            می‌شود فاجـعه تکـرار خـدا رحم کند

می‌شود شاهد مظلومی زهـرا و علی            کشته از زهـر شرربار خدا رحم کند

وای از آن لحظه که زینب ز بلندی می‌دید            چکـمه شـمر و لب یار خـدا رحم کند

سر بر نیـزه، اسیـری، سـفـر شام بلا            زینب و کـوچه و بازار خدا رحم کند

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود            لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کمرش خم شد و می‌گفت لبِ تشنه حسین            وای از چشم عـلـمـدار خـدا رحم کند